پسر گل مامان

گل پسرم عاشقتم....

سلام گل پسرم  یعنی واقعا پسری؟؟؟ گل پسرم خوشحالم از اینکه پیشمی....عاشقتم مامانی.... آره پسرم چهارشنبه رفته بودیم پیش خانم دکتر برای یه سونوی دیگه برای مطمئن شدن از سلامتی شما  عسلم... چون من آخرین نفر بودم خواهش کردم که اجازه بدن بابایی هم بیاد داخل اتاق و شمارو ببینه،  نفسم شما که همش خواب بودی.... یه دستتم مشت کرده بودی بالا سرت یه دستت روی سرت،خانم دکتر گفتن با یه دستش فکر میکنه  با اون یکی دستش یه چیزی قایم کرده حتما .....خخخخخخخ خلاصه کلی خانم دکتر خواهش کردن تا شما بعد از چند دقیقه مشتت رو یواش یواش باز کردی و  انگش...
29 تير 1392

هفته 16 بارداری

  سلام مامانی امیدوارم خوب باشی گلم   از اولین روز هفته 16 بگم البته همون 15 هفته تمام محسوب میشه، که بابایی مامان بزرگها و بابا بزرگها  رو برای جمعه نهار دعوت کرد که به هوای اونها  برای من و شما کباب درست بکنه....  قول داده بود همه کارهارو بکنه اما خب همه کارها خیلی زیاد بود و من از صبح سرپا بودم تا عصری... تازه کلی مامان بزرگهای گلت کمک کردن اما من بازم خسته شدم...   بعدشم من و بابایی کلاس داشتیم و بعد از کلاسم هم رفتیم خونه پدرجون... دوباره یکشنبه بود که باز پدر جون گفت بریم خونشون اما من مقاومت کردم و گفتم اونها ...
20 تير 1392

اولین لگد نی نی

  مامانی مامانی عاشقتم عسلم    دیروز عصر اولین روز از هفته شانزدهم حدود ساعت 6 عصر بود،دراز کشیده بودم و با موبایلم برات آهنگ  میذاشتم....   یه آهنگی هست که مامانی خیلی دوستش داره،به نام وطنم که آقای سالار عقیلی خوانده....   من با شنیدن این آهنگ خیلی احساساتی میشم ،بلندگوی موبایل رو روی دلم گذاشته  بودم،دقیقا همونجایی  که بلند گو بود یه لگد کوچولو زدی که من اول متعجب و بعد  هم غرق  در شادی شدم...   کلی قربون صدقه ات رفتم و نازت کردم و باهات حرف زدم... فک کنم شما هم از این آهنگی که...
16 تير 1392

خاطرات هفته 15 بارداری

  سلام مادری  خوبی عسلم؟؟؟   هفته پیش جواب آزمایش غربالگری رو هم گرفتم و شکر خدا شما انشالا نی نی سالمی هستی....   مادری توی این هفته سه بار حال دلم یه طوری شد ،یعنی انگار شما مثل گردباد چرخیدی  توی دلم،منم   حالم خراب شد مامانی ،اولش نفهمیدم چرا حالم خراب شد،بعد فهمیدم که  شاید شما داری قر میدی  توی دلم....ههههههه   دفعه دوم راحتتر بودم و لذت بردم از  اینکه  شاید این حرکت شماست...       عشق مامانی،دوست دارم زودتر حرکات جانگولر شمارو بفهمم و لذت ببرم.... ...
16 تير 1392

دلم برات تنگه....

  سلام عسل مامان   خوبی؟؟؟ یعنی الان کجایی مامانی؟؟؟توی آسمونایی؟؟؟ الان تو منو میبینی؟؟؟  پسرم مامانی تنهات گذاشته؟؟؟ دلم برات تنگ شده گلم... ببخشید که من مامان خوبی نبودم برات...میخواستم روی پر قو بخوابی اون وقت الان....!!! مامانی بدون خیلی حسرت دیدنت رو میخورم و ناراحتم،من نتونستم ازت خوب مراقبت کنم... تو حق داشتی که این مامان رو نخوای،من میدونم الان پیش خدایی و فرشته های مهربون ازت مراقبت میکنن... فرشته های مهربون برای پسر من قصه بگین تا خوابش ببره،نذارین تنها بمونه،خدایا مراقب  هدیه ای که بهم دادی و من قدرش رو ندونستم و ازم پسش گرفتی باش.... خدایا منو ببخش،ب...
19 فروردين 1392
1